سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۱

دوست

اگه آدم یکیو دوست داشته باشه
اونم آدمو دوست داشته باشه
اینا هر دو همو دوست داشته باشن
ولی یکی خام باشه و در عین دوست داشتن دنبال بازیچه باشه
آدم باید چیکار کنه 
که هی هر دفعه می بینتش دلش تنگ نشه؟؟

هی با خودش نگه
آخی دوست جونم من و تو خیلی حرفا با هم داریم
ولی تو خیالات دیگه ای داری دوست جونم
من تورو این طوری نمی خوام
من خود واقعیتو می خوام که می دونم قشنگه، پاکه، جالبه

من ماجراجوام دوستم
تو هم دلت می خواد بیای بریم ماجراجویی؟
من حوصله ام سر رفته از این آدما
از این دنیایی که برا من شده خاکستری
بفهم دوستم 
تنهام
تورو برا تنهایی هام می خوام
دست از خیالات بردار
من از بازی خسته ام
من از هم بازی خسته ام
من یه دوست دلم می خواد
یه دوست خوب
یه دوست که بشه هر روز بیشتر دوسش داشت
یه دوستی که کتابامو بهش نشون بدم
خیال پردازی هامو واسش تعریف کنم
اونم اگه دوست داشت بگه
چه قشنگ
اگرم نه، قاه قاه بخنده و بگه
تو واقعا خلی
یه دوستی که
براش کودکانه باشم
یه دوستی که
بریم تو سایه رو چمنا کنار هم بشینیم و
 من
یه قاصدک براش ببرم و 
بگم
ببین چی پیدا کردم! یه آرزو کن
بعد فوت کنه به قاصدک
توپ پرزدار بشه هزار تیکه
بذرای پرزدار قاصدک بنا کنن رقصیدن توی هوا و
من رقصیدن هر بذر با ریتم 
شوق و ذوق توی نگاهمون
تماشا کنم
دوستم من تورو این طوری می خوام
تو هم دلت دوست می خواد؟
من از هم بازی خسته ام
دوستم منو تو چفت هم می شیم
یه نگاه بنداز
ببین چقدر شبیه ایم

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

Nature is inspiring

I can't deny nature is inspiring when I see small beautiful and colorful blossoms on the trees or near someone's window. Whenever I go to countryside I feel refreshed and revived, it seems there's a great positive energy generator in nature, fresh air and beautiful scenes. All trees and plants energize me. It seems they've been created only on this purpose. Thanks God for everything.

شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۱

It's too bad

It's too bad when you are unable to talk to your God and ask him for some help.
It's too bad when you don't know how to call him.
Sometimes I'm too lonely and helpless, I feel depressed and frustrated when I'm dealing with a problem more powerful than what I can bare, I don't know what to do, how to make up my mind. I'd like to have a watch which can stop the time and then I feel I have enough free time to do what I wish and solve my problem. I'm always in a rush, a rush which doesn't end and seems to last forever, it's been 8 years or more since I haven't found piece. Maybe I didn't seek it, I don't know, whatever the reason is, it's driving me crazy.
I'm interested in "Ave Maria" prayer but I don't have any idea about Latin and the English one isn't touching. So I make my own prayer:

God I've missed you since long long time ago
Believe it or not I desperately need you although it doesn't seem like this
Although I've been very disobedient and proud you're the only one who exactly knows what I want

So Dear God direct me to that
To what's the best for me
You're the source of hope and joy
I didn't find them anywhere else

My life is empty and monotonous 
Don't believe my fake happiness

Yes I really really need you
Not for helping me

For being with me
Because YOU are the MEANING of LIFE
and anything else is just rubbish

I don't like to call you My Lord
Although you are the only king of the world, this name makes me feel like you're far far away from me, are you? please don't say yes

God I have nothing to lose
Show the bright side of life that you've promised or

END THIS LIFE AS SOON AS POSSIBLE
Many thanks for everything you blessed me with them
Hope you love me and survive me
Amen

چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

امروز احساس می کنم خالی شدم

امروز احساس می کنم خالی شدم، احساس می کنم حال خوبی دارم. یه عالمه برای مدیر دبیرستانم گریه کردم و بهش گفتم که چقدر از دبیرستانم متنفر بودم

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۱

اینم از امروز

اینم از امروز که رفتیم دانشگاه و برگشتیم. صبح کلاس زبان نرفتم به جاش رفتم کلاس اندیشه 1 که ساعت 9 صبح رسیدم دانشگاه، فکر کن کلاس کلا از 8 بود تا 9:30 اون موقع من 9 رسیدم دانشگاه، ولی به جاش تو راه خیلی حال کردم کلی روزنامه خوندم و با یه آقایی که فارغ التحصیل مکانیک دانشگاه پرند بود در مورد قیمت خونه های پرند صحبت کردم. خوب بود. بعدشم که رفتم سر اندیشه و خواستم تاریخ کنفرانسمو مشخص کنم که معلوم شد مشخص کردنی نیست هر موقع آماده بودی می ری کنفرانس می دی. مدیریتم یه سری چرت و پرت گفت و رفت و ارائه هم که درس نداد. برای پنجشنبه کلی تکلیف زبان دارم. فردا بعد نود و بوقی با مریم و روشنک می خوایم یه سر بریم مدرسه. نه اینکه خیلی خاطرات خوشی دارم می خوام برم تجدیدشون کنم!

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

من هیچ اشتیاقی به درس خوندن ندارم

اصلا دلم نمی خواد صبح بشه، اصلا دلم نمی خواد فردا بیاد، دلم می خواد فردا روزی باشه که من برم سفر. بابا من پیر شدم 23 سالم شد این آرزو به دلم موند. پوسیدم به خدا. من از این کلاس رفتنا متنفرم، من از این دانشگاه متنفرم دلم می خواد این دانشگاه کوفتیو همین وسط راه ول کنم برم دنبال کار خودم بشم یه بک پکر یا چه می دونم یه مسافر دوره گرد. به جهنم که یه پاپاسی ام از خودم ندارم به جهنم که مدرکم می پره همه دنیا برن به درک من پوسیدم تو این چهار دیواریه کوفتی. مردم بس که هر ترم پولمو ریختم تو حلق استادایی که فقط پیچوندنم و وقتمو تلف کردن من خسته شدم از این دلقک بازیا از این بخون که نمره بیاری. دارم خفه می شم، هوای اینجا بد سنگین شده. من دیگه حالم از آموزش دیدن به هم می خوره. همه معلما و استادای سرکاری برن به درک من دلم واسه یه نفس هوای تازه و یه شب خواب راحت لک زده

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۱

Over Weighting

I've put on weight since last summer because left gymnastics and I didn't exercise regularly. When I'm anxious or nervous I overeat so I quickly begin to gain wight and when's the most stressful time for me? yeah final exams season and after that norouz but I lose weight in spring and summer because they're the best time for cycling and running and also I've got more free time.
I have a serious problem with my digest system. I suffer from constipation(really SUFFER!) and it's making me nervous. I hope to get better from my bottom of my heart! It's driving me mad