اینم از امروز که رفتیم دانشگاه و برگشتیم. صبح کلاس زبان نرفتم به جاش رفتم کلاس اندیشه 1 که ساعت 9 صبح رسیدم دانشگاه، فکر کن کلاس کلا از 8 بود تا 9:30 اون موقع من 9 رسیدم دانشگاه، ولی به جاش تو راه خیلی حال کردم کلی روزنامه خوندم و با یه آقایی که فارغ التحصیل مکانیک دانشگاه پرند بود در مورد قیمت خونه های پرند صحبت کردم. خوب بود. بعدشم که رفتم سر اندیشه و خواستم تاریخ کنفرانسمو مشخص کنم که معلوم شد مشخص کردنی نیست هر موقع آماده بودی می ری کنفرانس می دی. مدیریتم یه سری چرت و پرت گفت و رفت و ارائه هم که درس نداد. برای پنجشنبه کلی تکلیف زبان دارم. فردا بعد نود و بوقی با مریم و روشنک می خوایم یه سر بریم مدرسه. نه اینکه خیلی خاطرات خوشی دارم می خوام برم تجدیدشون کنم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر