چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

امروز احساس می کنم خالی شدم

امروز احساس می کنم خالی شدم، احساس می کنم حال خوبی دارم. یه عالمه برای مدیر دبیرستانم گریه کردم و بهش گفتم که چقدر از دبیرستانم متنفر بودم

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۱

اینم از امروز

اینم از امروز که رفتیم دانشگاه و برگشتیم. صبح کلاس زبان نرفتم به جاش رفتم کلاس اندیشه 1 که ساعت 9 صبح رسیدم دانشگاه، فکر کن کلاس کلا از 8 بود تا 9:30 اون موقع من 9 رسیدم دانشگاه، ولی به جاش تو راه خیلی حال کردم کلی روزنامه خوندم و با یه آقایی که فارغ التحصیل مکانیک دانشگاه پرند بود در مورد قیمت خونه های پرند صحبت کردم. خوب بود. بعدشم که رفتم سر اندیشه و خواستم تاریخ کنفرانسمو مشخص کنم که معلوم شد مشخص کردنی نیست هر موقع آماده بودی می ری کنفرانس می دی. مدیریتم یه سری چرت و پرت گفت و رفت و ارائه هم که درس نداد. برای پنجشنبه کلی تکلیف زبان دارم. فردا بعد نود و بوقی با مریم و روشنک می خوایم یه سر بریم مدرسه. نه اینکه خیلی خاطرات خوشی دارم می خوام برم تجدیدشون کنم!

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

من هیچ اشتیاقی به درس خوندن ندارم

اصلا دلم نمی خواد صبح بشه، اصلا دلم نمی خواد فردا بیاد، دلم می خواد فردا روزی باشه که من برم سفر. بابا من پیر شدم 23 سالم شد این آرزو به دلم موند. پوسیدم به خدا. من از این کلاس رفتنا متنفرم، من از این دانشگاه متنفرم دلم می خواد این دانشگاه کوفتیو همین وسط راه ول کنم برم دنبال کار خودم بشم یه بک پکر یا چه می دونم یه مسافر دوره گرد. به جهنم که یه پاپاسی ام از خودم ندارم به جهنم که مدرکم می پره همه دنیا برن به درک من پوسیدم تو این چهار دیواریه کوفتی. مردم بس که هر ترم پولمو ریختم تو حلق استادایی که فقط پیچوندنم و وقتمو تلف کردن من خسته شدم از این دلقک بازیا از این بخون که نمره بیاری. دارم خفه می شم، هوای اینجا بد سنگین شده. من دیگه حالم از آموزش دیدن به هم می خوره. همه معلما و استادای سرکاری برن به درک من دلم واسه یه نفس هوای تازه و یه شب خواب راحت لک زده

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۱

Over Weighting

I've put on weight since last summer because left gymnastics and I didn't exercise regularly. When I'm anxious or nervous I overeat so I quickly begin to gain wight and when's the most stressful time for me? yeah final exams season and after that norouz but I lose weight in spring and summer because they're the best time for cycling and running and also I've got more free time.
I have a serious problem with my digest system. I suffer from constipation(really SUFFER!) and it's making me nervous. I hope to get better from my bottom of my heart! It's driving me mad

جمعه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۰

After Graduation

After I graduate, I'd like to go on a travel. I've heard that there's a 2 hours hiking distance between Zoshk and Neishaboor in Mashhad, I wanna try it by myself. I'd like to ride a bike for a long distance. Seems like I don't fit a Programmer's frame.

چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۰

Disorganized girl

Whenever I don't have a program for a day I get stressed out, I can't exercise, I can't focus, and I overeat! I eat like a giant monster. I definitely need a program to keep myself in the line.

یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۰

There's something wrong with this guy

Last Friday I went to Taleghani park for running and exercising. When I was running a rude guy overtook of me and spat to his right side where I was running behind, at that moment I felt sad but not too much, but now I feel like I wanna kill that guy because he insulted me. I really regret not complaining to him and blaming him for his wrong behavior, I feel he humiliated me badly. Damn to him, [...]hole.