چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۰

بخشیدن یا نبخشیدن

اینکه آدم بتونه راحت خودشو ببخشه و از اشتباهاتش بگذره واقعا مسئله مهمیه که احتیاج به کار کردن داره، یه موقع هست هر کاری می کنی نمی تونی خودتو ببخشی به خاطر اینکه فکر می کنی کاری که انجام دادی واقعا  زشت و پست بوده و انقدر پایین نیستی که بخوای یه همچین کاری انجام بدی، اینکه بتونی صبوری کنی و ادامه بدی خیلی مهمه، اینکه آرزوهاتو نبازی و این گره اشتباه تو قالی زندگیتو بپذیری و بگی مهم نیست هنوز گره های دیگری مونده که نزدم خیلی گره ها مونده خیلی...آخ اگه می شد باور کنی که زندگی خیلی بزرگتر از این اشتباهات و حتی گناهان کوچیک و بزرگ ماست، اگه می شد باور کنی که خدا خیلی بزرگتر از این حرف هاست و به خاطر یه کار ساده یا اصلا یه کار بزرگ و زشت از آدمی رو گردون نمیشه و این خود بشره که از خودش روگردون و ناامیده، این منم که با خودم قهرم و به جای آشتی با خودم به جای اصلاح اشتباهاتم باهاشون می جنگم، هنوز باور نکردم که این راهش نیس، هنوز باور نکردم تنها راه رشد کردن سازش و صلحه و با شناختن و باور کردن ضعف ها آدمی قویتر می شه نه ضعیف تر البته به شرطی که پشتش به خالقش گرم باشه به شرطی که خالقشو باور داشته باشه و ایمان داشته باشه که "خدا بزرگتر است". ضعف ها و کاستی های آدمی یه ریشه بیشتر نداره اونم ناامیدیه. چی می شد اگه من لبریز از عشق بودم و خوشی هامو به اشتباهاتم انقدر ارزون نمی فروختم. کاش بشه که دیگه ناامید نباشم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر