سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۱

هر جا که تویی تفرج آنجاست

دیروز کلی با یکی از دوستام بحث کردم. سر اینکه علاقه ی واقعی من چیه. از روی حرف هایی که قبلا بهش زده بودم اصرار داشت که علاقه ی واقعی من به هنره. منم اصرار داشتم که نخیرم به برنامه نویسیه.
دوستم می گفت باید برم سراغ چیزی که آرامش بهم بده. هر چیزی که به آدم آرامش بده ارزش پناه بردن داره.
از دیروز تا حالا دارم فکر می کنم آرامش واقعی رو کجا می تونم پیدا کنم؟ فکر می کنم وقتی به تحلیل یه مسئله فکر می کنم یه حالت ذن بهم دست می ده. درک مطلق لحظه. وقتی می نویسم افکارم تغذیه می شوند، تمرکزم بالا می ره و اصل موضوع خودشو بروز می ده. وقتی نقاشی می کشم یه حال خیلی خوبی دارم. در حال و هوای نقاشی ام پرسه می زنم و احساس لذت می کنم. همین طور وقتی به تک نوازی پیانو گوش می کنم. تصاویر زیبایی به ذهنم میاد که دوست دارم بکشمشون ولی نمی تونم چون اون مهارت رو ندارم. اوایل فکر می کردم از یادم می رن اما بعضی هاشون، همون هایی که به یک باره در ذهنم با جزئیات شکل می گیرند، هیچ وقت فراموش نمی شن تا بکشمشون.
فکر می کنم آرامش در اون لحظه ای هست که درک عمیقی از زیبایی، آگاهی یا دانش به من دست می ده. زیبایی، آگاهی و دانش اینها شما رو یاد چی می اندازه؟!

۴ نظر:

  1. سلام
    منو یاد خوشبختی می اندازد.

    پاسخحذف
  2. سلام
    خیلی خیلی از محبت شما سپاسگزارم. شاد و سربلند و موفق باشید.

    پاسخحذف